دلتنگی کلمهای است که اغلب افراد آن را به کار میبرند بدون آنکه معنای دقیق این واژه را بدانند، تا به حال برایتان پیش آمده است که به جای استفاده از کلمه دل از قلب استفاده کنید؟، این واژه ریشه روانشناسی دارد و افراد معنای دقیق آن را نمی دانند.
گاهی افراد پس از پشت سرگذاشتن یک زندگی شکستخورده و ناموفق، دلتنگ رابطه قبل میشوند، برای رفع این دلتنگی راهکارهایی وجود دارد که روند دلتنگی را کاهش میدهد.
نباید فراموش کرد تمام روزهایی که در آن خاطره داشتیم به دلیلی از دست رفتهاند و سیاه شدهاند، شاید در زمان و مکان مناسب به شخصی نرسیدهاید، شاید در مورد فرد حاضر در زندگیتان اشتباه کردهاید و شاید هم خودتان را خوب نشناختهاید، اما دلیل جدایی شما هر چه که هست، باید لابهلای اتفاقاتی که افتاده، به دنبال خودتان بگردید و دلتنگی روزهای رفته را آرام کنید.
یک روانشناس بالینی گفت: زمانی که افراد میگویند دلم برایت تنگ شده است یعنی از عمق وجود یک خلا را تجربه میکنند که این حس با قلب احساس میشود.
مریم فرضی معتقد است به زبان آوردن جملاتی مانند "دلم برایش تنگ شده است و دوست داشتم تمام دنیا را از دست میدادم تا آن عزیز را کنارم داشتم" و یا "دلم برای گذشتههایم تنگ شده برای با او بودن" از فکر کردن نشات می گیرد و نشان دهنده تعبیر و تقسیر ما از موضوعی است که در گذشته با آن رو به رو شدهایم، واژه دل به معنای قلب است اما دل احساسیتر عمل میکند و باعث میشود ما از کلمه دل استفاده کنیم.
وی ادامه داد: زمانی که میگوییم دلم برایت تنگ شده است یعنی از عمق وجود یک خلا را تجربه میکنم یا با تصویر سازی ذهنی جای خالی آن عزیز را احساس میکنم، خاطراتش را در ذهنم مرور میکنم، در این لحظه دوست داریم این فرد کنارمان باشد و یا احساس تنهایی داریم، بدون آن عزیز زندگی برایمان معنا ندارد، این احساسات در واقع در مغز صورت میگیرد.
این روانشناس بالینی یادآور شد: علت اینکه در لحظهای مشخص دلتنگ کسی می شویم، این است که در آن لحظه نیاز شدیدی به وجود آن فرد داریم و او می توانست این نیاز را برآورده کند، احساس در دل انسان وجود دارد و دل نسبت به اجزای دیگر حساس تر است.
این روانشناس بالینی با بیان اینکه معمولا احساسات خود را تعبیر و تفسیر میکنیم، تشریح کرد: افراد اغلب به خود میگویند چرا بدون آن فرد نمی توانم لذت ببرم، چرا زمان دیر گذر است، دوست داشتم آن عزیز در این شادی با من سهیم باشد، چرا وقتی من همه چیز دارم آن عزیز کنارم نیست و من احساس میکنم هیچ چیزی ندارم و به این صورت ذهن خود را درگیر سوالات میکنند.
فرضی با اشاره به اینکه احساساتی که افراد تجربه میکنند با نیم کره راست مغز آنها در ارتباط است، گفت: وقتی حسی را احساس میکنیم، اتفاقاتی در مغز رخ میدهد که دریافت کننده این احساسات است و این فعل و انفعالات ادراک را به همراه دارد؛ زمانی که میگوییم من این حس را درک کردم و یا تفسیری از محیط پیرامون داریم، فرآیند احساس کردن در ما شکل گرفته است.
مواجهه با واقعیت، ایجاد فقدان میکند؛ پشت سرگذاشتن خاطرات رنج آور، تحمل مجموعهای کامل از هیجانات مربوط به فقدان، انطباق با تغییراتی که به علت فقدان پیش آمده و شرایط زندگی را تغییر داده است، پذیرفتن فقدان و ساماندهی دوباره زندگی از مراحل دلتنگی است که هر شخصی بسته به شرایط خود آن را تجربه می کند.
در حالت ناامیدی شما احساس پوچی میکنید، دلتنگی در برابر فرد محبوبتان ممکن است غیر قابل تحمل باشد و نتوانید گریه خود را کنترل کنید، در آن صورت زندگی خود را پوچ و بی معنا می دانید؛ در برابر احساس ترس ممکن است شما هراس به خود راه بدهید بدون آنکه به علت آن واقف باشید؛ هنگام تجربه احساس خشم، ممکن است غضب شما، خودتان یا فرد محبوب از دست رفته را هدف بگیرد، یا هر فرد دیگری که در اطراف شماست؛ این نوع حس باعث میشود در برابر باورهای معنوی خویش خشمناک شوید.
- به علاقمندیهایتان بپردازید، فرصتی را برای خود محیا کنید تا بتوانید علاقمندیهایتان را بشناسید؛ ارزشهای شخصی خود را بشناسید، شاید رابطه شما به پایان رسیده باشد اما به این دلیل بازنده محسوب نمیشوید، تمام این مراحل را پشت سر میگذارید، یک لیست از توانمندی های خود تهیه کنید و بر روی آنها تمرکز کنید.
- سعی کنید کارهایی انجام دهید که به شما آرامش میدهد، یک کتاب خوب بخوانید، پیاده روی کنید و یا به سایر سرگرمیهای مورد علاقه تان بپردازید، می توانید به یک موسیقی آرام بخش گوش دهید؛ یاد بگیرید چطور بهترین دوست خود باشید، با عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید، شاید تا امروز با خودتان به تندی و سنگدلانه رفتار می کردید اما سعی کنید از این به بعد با همدردی و دلسوزی کنید.
عشق بهتر است یا صمیمیت؟
پرسش: سلام آقاى دکتر. پیامتون در مورد عشق و صمیمیت خیلى جالب بود. اما احساس مى کنم در مورد اینکه کدام براى رابطه طولانى بهتر است مطمئن نیستم. مى خواهم بپرسم با توجه به تعاریف شما، رابطه داشتن با کسى که با او احساس صمیمیت زیاد و دلبستگى مى کنیم اما عشقى وجود ندارد موفق تر است یا رابطه با کسى که به او احساس عشق داریم؟ چون همانطور که گفتید در این احساس عشق اضطراب و افسردگى هم همراه است. و اینکه نمى دانم عشق مى تواند براى طولانى مدت بماند یا نه؟ و اینکه این تعریف عشق یک طرفه است و لزوما ممکن است طرف دیگر همین احساس را نداشته باشد. اما تعریفى که از صمیمیت کردید به نظر دو طرفه مى آید.
پاسخ دکتر شکیب
رابطه با کسى که با او احساس صمیمیت زیاد و دلبستگى مى کنیم اما عشقى وجود ندارد موفق تر است یا رابطه با کسى که به او احساس عشق داریم؟
باید ببینیم منظور شما از موفق بودن رابطه چیست. تجربه عشق ممکن است (تاکید می کنم: ممکن است) فوق العاده لذتبخش باشد، اما پایدار نیست، چون عشق پایدار نیست. پژوهش ها ثابت کرده که شور احساسات عاشقانه، در معنایی که گفتم، عمر معینی دارد و بعد فروکش می کند. می دانم خیلی ها از حرفم عصبانی می شوند اما عشق، احتمالا یک جور عارضه مغزی است. سیستم مغز و اعصاب ما هم بعد از مدتی (چند روز، تا چند سال بعد) این عارضه را برطرف می کند. اما این عارضه، بسیار لذتبخش است.
می شود از عشق لذت برد، اما اگر به دنبال رابطه ای مادام العمر هستید، عشق کمک نمی کند. حتی ممکن است عشق ویرانگر باشد؛ مثلا وقتی عاشق کسی می شوید که به یک اختلال شخصیت مبتلاست، یا تفاوت های فرهنگی و شخصیتی زیادی با او دارید، یا خانواده هایتان کارد و پنیر اند.
عشاق، راحت ازدواج می کنند. مخصوصا که در فرهنگ ما ازدواج تقدیس می شود و دختران رویای ازدواج دارند و پدران و مادران اگر بچه هایشان ازدواج نکنند، دق می کنند.
این جوری ست که همان عشق بالقوه لذتبخش و آرامبخش، می شود مخرب. البته اگر آدمها خوش شانس باشند و یار مناسبی نصیب شان شده باشد، و اگر بلد کار باشند، به دنبال عشق، صمیمیت می سازند. صمیمیت پایدار است.
همان طور که نوشته اید، صمیمیت دوطرفه است و ساختنی است. اما عشق گاهی یک طرفه است و خیلی هم قابل کنترل نیست. البته گاهی، وقتی می بینیم دارد آسیب می زند، آن را با دارو درمان می کنیم.
مقاله از دکتر شکیب